حلما

حلما جان تا این لحظه 8 سال و 11 ماه سن دارد

اولین واخرین عشق زندگیم

اولین واخرین عشق زندگیم

خواب در بازوان مردانه ات

بهترین آرامش دنیا برای من است

بگذار حسودان هر چه دلشان میخواهد

بگویند
تاریخ : 24 آبان 1394 - 17:15 | توسط : حلما محمدى | بازدید : 1401 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

تموم قلب من تویی

تموم قلب من تویی

هیچ کجا…

جز خواب روی بازوهای مردانه ات ،امنیت را معنا نمیکند

برایم…
تاریخ : 24 آبان 1394 - 17:10 | توسط : حلما محمدى | بازدید : 1379 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

خاطرات حلما

6 خرداد بود که رفتیم دکتر برای اخرین باردقیقا 38 و چند 4 روزم بود ولی دکتر میگفت 40 هفتت تموم شده و از وقت زایمانت گزشته دو هفته دیگه هم صبر کن تا دردات بیاد اگه نیومد برو بیمارستان و بگو امپول فشار بزنن نمیدونی چ حال شدم حلمای من رنگ و روم پریده بود میگفتم نکنه خدایی نکرده بلایی سرت بیاد از مطب اومدیم بیرون خیلی نگران شدیم مامان گلزارت گفت بریم ب بابایی بگیم بیاد ببره بیمارستان من دردی نداشتم ولی همش گریه می کردم کل وجودمو ترس برداشته بود تمام تنم میلرزید از فکر زایمان طبیعی ی لخظه پشیمان شدم که چرا اینو انتخاب کردم و ی هفته پیشش نرفتم سزارین حتی نامه هم داشتم خلاصه رفتیم بیمارستان همش داشتم صلوات میفرستادم وقتی رفتیم داخل دکتر گفت وقتشه که بچه بدنیا بیاد از ساعت 11 تا غروب بعد از طهر دکترایی که می اومدن بهم سر میزدن عالی بودن خیلی روال خوبی داشت پیش میرفت وضعیتم برا زایمان طبیعی عالی بود اما نمیدونم یهوو چی شد الان که دارم مینویسم هق هق گریه میکنم چون خیلی سخت گزشت شیفت که عوض شد دکترا اومدن خدافظی کردن و منو و چند نفر دیگه رو سپردن ب شیفت شب پنج شنبه اما من ترس برم داشت7 ساعت با اون دکترا بود خیلی مهربون بودن اما اینا نه سرم داد زدن باهام ب شدت بد برخورد کردن خدا ازشون نگزره من که نمیگزرم دکترا شیفت بعد برا اینکه منو زودتر بفرستن اتاق عمل گفتن طبیعی نمیتونی خیلی گریه کردم دردام تازه شروع شده بود قرار بود ببرن اتاق عمل اما جا پر بود و هنوز خیلی مونده بود تا منو ببرن دردام شروع شده بود زجه میزدم خدارو صدا میزدم امام زمان و حضرت فاطمه رو اما هیچی ارومم نمیکرد دکترا رو صدا میزدم اما حتی نیومدن بگن چته چرا انقدر داد میزنی اروم باش دردایی که داشتم وحشتناک بود ارزوی مرگ میکردم و اینکه تو سالم باشی بعد 3 ساعت درد کشیدن ازان داد موقع ازان زجه زدم خداااااا بسه مردم از درد ب 5 دقیقه نکشیدب حدی وضعیتم خراب شد و حالم بد شد تشنج کردم دکترا که اینو دیدن ترسیدن اورزانسی اومدن منو بردن اتاق عمل حلمای من اون موقع حتی فکرشم نمیکردم کارم برسه ب اتاق عمل و سزارین ولی میگن ادم از هر چی بترسه سرش میاد منم سرم اومد وقتی کل بدنم بی حس شد ی نفس راحت کشیدم و منتظر شدم تورو نشونم بدن وقتی که دیدمت اون لحظه گفتم خدایا شکرت بچم سالمه چقدر کوچولو بودی چه ناز بودی اما ساکت بودی تو رو از پیشم بردن میخواستم بگم نامردا بزارین بچمو رو سینم اما تورو دور کردن ازم و منو منتقل کردن ب بخش توی راهرو وقتی بابایی و مامان بزرگاتو دیدم انقدر گریه کردیم که خدا میدونه بابایی نمیدونی چه لاغر شده بود در عرض ی روز سیاه شده بود بنده خدا وقدر گریه کرده بود وقتی برای اولین برا شیرت دادم قشنگ ترییییییییین حسی بود که تو تمام عمرم داشتم گل من امیدوارم همیشه تنت سالم باشه و راه درست و پیش رو بگیری


تاریخ : 24 آبان 1394 - 16:40 | توسط : حلما محمدى | بازدید : 2502 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

خادرات حلما

حلمای مامان از امروز میخوام تمام خاطرات تورو اینجا بنویسم گلم نازنینم از دردای زایمان بگم که چقدر بد بود ولی شیرین لزت بخش اون لحظه ها از خدا میخواستم حتی اگه منم مردم تو زنده بمونی ولی بحمدالله هردومون سالم بودیم امیدوارم وقتی بزرگ شدی بدونی چقدر بی خوابی کشیدم برات چقدر درد کشیدم بخاطرت قدر بدونی مادر من .......

تاریخ : 24 آبان 1394 - 16:35 | توسط : حلما محمدى | بازدید : 1652 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

حلماو سقا شدن

حلماو سقا شدن

غنچه ي پر پر ِ من، لاله يِ من، ياسمنم

ذره اي مثل تنت تاب نمانده به تنم



من هم اندازه يِ تو تشنه ام اما چه كنم؟

من هم اندازه ي تو خشك شده اين دهنم
تاریخ : 24 آبان 1394 - 16:33 | توسط : حلما محمدى | بازدید : 909 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

حلما و باباجونش

حلما و باباجونش

ای دونمممممم دورت بگردم من
تاریخ : 24 آبان 1394 - 16:32 | توسط : حلما محمدى | بازدید : 1582 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

حلما و باباجونش

حلما و باباجونش

هخخخخخ شباهت حلما ب پدرش
تاریخ : 24 آبان 1394 - 16:31 | توسط : حلما محمدى | بازدید : 1640 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

باران و عسل

باران و عسل

عزیزای من قد دنیا دوستتون دارم
تاریخ : 24 آبان 1394 - 16:30 | توسط : حلما محمدى | بازدید : 1804 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

تموم عمر من

تموم عمر من

عشق من شبیه باران نیست
که گاهى بیاید و گاهى نه،
عشق من شبیه هواست،
ساکت، اما همیشه
در اطراف تو .....
تاریخ : 24 آبان 1394 - 16:28 | توسط : حلما محمدى | بازدید : 2117 | موضوع : فتو بلاگ | یک نظر